ديشب دختري مامان تيپ زد رفتيم خونه عمو مهموني. كلي بازي كردم و البته مقاومت . از ساعت 2.30 كه مامان منو از خونه سيمين جون گرفت تا ساعت 12.40 من حدود نيم ساعت هم چرت نزدم. فقط سه بار گنجيشكي خوابيدم (به قول سلاله دختر خاله؛ اندازه مورچه ) كه سر جمع به زحمت شد نيم ساعت ... البته تو حسن خلق و خوشرفتاري هرچي از شما تعريف كنم كم تعريف كردم. حالا فقط ماماني مونده كه كي من بايد واست جشن دندوني بگيرم ... بايد برنامه ريزي كنم ... راستي ديروز هم رفته بودم دكتر كه باز گفت دختر خانم ظريف هست و بايد كمي لپي تر باشه ... خاله سيمين ميگه شايد به خاطر ماچ هاي گنده اي هست كه من ميكنمش راستي دخترم واسه اولين بار گيره مو رفت مهموني و حساب...